وقتی که برف میاد و من کاملا غیرمسلح (صبح که رفتم سرکار بخدا هوا آفتابیه آفتابی بود!!) از سرکار میرم خونه و توی راه هیچ ماشینی منو سوار نمیکنه و مجبور میشم پیاده برم خونه نتیجه ش میشه این: (پالتوی سفید چقد بهم میاد :)) )
البته یه سمند بوق زد (خدا خیرش بده) اما راستش جوون بود یکم گرخیدم، فلذا سوار نشدم :) ولی ای شماهایی که ماشین دارین، توی این شرایط پیاده ها رو سوار کنین حتی اگه ازتون ترسید، اینقده بوق بزنین و گیر بدین تا از رو بره و سوار شه. والا ثواب داره!
+ فعلا یخ زدم، صورتم هم داره میسوزه! تا یخم باز شه یکم طول میکشه. ایشاا. به کامنت هاتون بعد از ذوب شدن یخ ها جواب میدم :)
+ راستی تو جنگل زندگی نمیکنیماااا (پس زمینه) اینا یه سری درخت کاجن نزدیک خونمون، دیدم اونجا درختا مانع اومدن برف و برخوردشون به گوشی میشن (والا گوشی بسوزه تو این گرونی پول ندارم بخرم!) و خلاصه مکان خوبی بود واسه عکاسی و سلفی و قدم زدن های عاشقانه و . :))
الان نوشت:
اینم آدم برفی ای که همین الان کار ساختشو با میلاد تموم کردیم :)
چشماش مشکل ژنتیکی داره :)) دستاشم درازه ولی دوسش دارم :)
درباره این سایت