کامپیوترمون سوخت. درست توی این قطعی اینترنت و نیاز مبرمی که به تماشا کردن سریالای کره ای برا تسکین و آرامش خاطرم داشتم، روشنش که کردم یه صدای خفیف سوختگی از قسمت پنکه ش (فن) اومد و بعد هم بوی سوختگی تو خونه پیچید و احتمالا اگه از رو نمیرفتم و خاموشش نمیکردم دودش خونه رو پر میکرد! 
یک عدد سرلشگر داشتیم که مهندس کامپیوتر بود، دقیقا همون روز  باهاش حرفم شد و حالا با چه رویی بهش بگم بیا این لعنتی رو درست کن و قسطی پولشو بگیر؟؟ سرلشگر کیه؟ والا مدتیه اسم اون دسته از افرادی رو که شماره رایتل دارن و تماس های رایتلی باهاشون رایگانه، به زبان کره ای توی گوشیم سیو کردم! از اونجایی که سرکار باهام تماس میگیرن و هیچ احدی هیچ جوره نمیتونه بفهمه کیه و چی و چیکار داره، صاحب کارمون مشکوک میشه به اینکه شاید بنده دوست پسر پیدا کردم و منم که عاشق اینجور فکرهای منفی نسبت به خودم هستم، تظاهر کردم که ایشون نظامیه و تفنگ هم داره؛ فلذا صاحب کارمون همه جا جار زده که من دوست پسری دارم به اسم سرلشگر. حالا تا چه حد صحت داره این قضیه الله اعلم :)
بله داشتم میگفتم که الان که نه نت داریم و نه کامپیوتر و نه "اختیار" استفاده از تلویزیون، توسط چندین واسطه یه کار در منزل پیدا کردم و الان دو روزه دارم تمرین میکنم که هم وقتم بگذره هم یه منبع درآمدی باشه توی این گرونی! (حالا بعدا که حرفه ای تر شدم راجع بهش می نویسم که چیه) 
اما امروز عروسی پسر همسایه مون بود که منم دعوت بودم اما به دلایلی نرفتم (الکی مثلا عاشقش بودم و چشم دیدن عروسیشو نداشتم خخخ) دیشب از پنجره ی اتاقمون دیدم که چه چراغونی کردن جلوی خونشونو و تا یکی دو ساعت دیگه بعد از انتشار این پست عروس رو میارن. به مامان گفتم منم اگه یه روزی عروس شدم واسه منم چراغونی کنین خیابونو. خیلی دوست دارم :)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دلــــــپر Moromoke Phillip بی مصرف Kelli حفاظ ساختمان آهنگ هاز Mehranjafarkhani