1.سال ۸۷ بود که دیپلم گرفتم (حالا نشینین حساب کنین که من چند سالمه ها) و تو خونمون رسم بود که هرکی دیپلم گرفت براش گوشی بخرن! همون سال واسه تولدم این گوشی رو خریدن:

تقریبا چهار سالو خورده ای، بیشتر از اینکه ازش استفاده کنم ازش مراقبت کردم که مبادا خراب شه، آخه هم اولین گوشیم بود هم کادوی تولدم! اما خب بالاخره خراب شد و هرجا بردیمش برا تعمیر گفتن درست بشو نیست و بندازین دور! منم گفتم حتی اگه هیچوقت هم روشن نشه همینجوری خودشو یادگاری نگه میدارم. تا اینکه چند وقت پیش بابا گفت یه جایی رو پیدا کرده که عتیقه ترین گوشی ها رو هم تعمیر میکنه! گفتم بابا اگه بتونه این گوشیه منو درست کنه باور میکنم! طرف هشتاد هزار تومن گرفت و عین روز اولش کرد. یعنی اصلا باورم نمی شد! چه چیزهایی که توی یادداشت هاش ننوشته بودم و یادم رفته بودم :) واقعا اون تعمیرکار هرکی هست و هرکجا هست خدا هرچی میخواد بهش بده که منو خیلی خوشحال کرد! 

2. کلا ما دخترها (حتی اگه دوست نداشته باشیم) وقتی یه سریال کره ای رو اتفاقی هم تماشا کنیم عاشق نقش اولش میشیم! عاشقشونم که میشیم در حد کراشی، داداشی ای نهایتا دوست پسری چیزی! حالا این وسط من یکی از این بازیگرا رو (جانگ ایل وو) بنا به دلایلی به چشم آقامون میدیدم! همین دیروز با خبر شدم که آنوریسم مغزی داره! خدایا چرا بین این همه بازیگر اون؟! چرا اونی که من پسند کردم؟! چرا اونی که قراره آقامون بشه؟! اما با این حال من بازم حاضرم همسرش بشم. اگه کسی شمارشو داره بهش خبر بده که من شرایطشو میپذیرم (یعنی شما حساب کنین که علاقه ی من به اون چقدره و اون چه ویژگی برجسته ای داره که باعث شده من اینهمه دوسش داشته باشم!!) 

3. توقع ندارین که معنی عنوان پست رو بگم؟! :) 

یعنی آقای جانگ ایل وو با من ازدواج میکنی؟! (بگو بله لعنتی!!) 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دورهمی گیمرهای ایران ایرانگرد پایگاه حجاب کوثر هفته نامه آيينه يزد Marivel اخبار جدید آموزش فروش فعالیتهای شورای دانش آموزی دبستان شهیددستغیب بیژگرد به توان موفقیت آثار سمیرا دشتی